زن با -عصبانیت پای تلفن : “این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!”
مرد : عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو...
بیا بریم بنه(بنه، نوعى خار است که در تنور می سوزانند) (گلپايگان)
بازيکنان در يک صف بصورت زنجير میاستند و دو نفر که بزرگتر و نيرومندتر از ديگران باشند، در دو سر صف قرارمیگيرند. بعد بین دو نفر گفتگوهایى به صورت سئوال و جواب رد و بدل میشود و سپس بخشى از صف زنجير را به سمت راست و بخش دیگر را به طرف چپ میکشند. بازى زمانى پايان میگيرد که در اثر فشار طرفين زنجیر پاره شود.
بازيکنان دستها را به سينه میزنند و روى يک پا لیلى میکنند و به هم نزديک شده شانه هاى خود را به هم میکوبند. هرکدام زمين خورد يا پاى خود را زمين گذاشت يا از دايره هایى که کشيده اند بيرون رفت سوخته است.
بازيکنان دور هم نشسته، دستهاى خود را مشت میکنند و مانند مناره ها روى هم میگذارند. آنگاه بزرگترين آنها با آهنگ مخصوصى شعرى را خوانده و ديگران هماهنگ با آن شعر مشتهاى خود را به حرکت درآورده و مناره را میجنبانند.
دو نفر استاد، ياران خود را انتخاب کرده و با قرعه کشى مشخص میکنند که کدام گروه بايد بازى را شروع کند. استاد گروه اول (شروع کننده)، کنار دیوار میایستد و نفر بعدى در مقابل او خم شده و سر خود را در دامن او قرار میدهد و ديگران هم پشت سر او دولا شده و کمر يکديگر را میگيرند. افراد گروه دوم در حالیکه میگويند: 'اوستا خرت نلگنه' ، با پرش ، رو پشت افراد گروه اول سوار میشوند. نفرات اول صف بايد سعى کنند، طورى بپرند که روى نفرات جلوئى گروه مقابل قرار گيرند و جا برای سایر افراد نيز باقى بماند. آخرین نفر که استاد اين گروه است، پس از سوار شدن بايد از يک تا شمارهایى که قبلا بین دو گروه توافق شده (مثلا ۱-۵۰)، بدون مکث و نفس کشيدن بشمارد. اگر موفق نشود، جاى دو گروه عوض میشود ولى در غير اينصورت گروه اول بايد دوباره خم شوند وبازى به همان شيوه ادامه میيابد.
بازيکنان دور هم نشسته و پاهاى خود را دراز میکنند. کسى که استاد بازى است، شروع به خواندن شعرى کرده و همزمان به تک تک پاهاى بازيکنان اشاره میکند. عبارت آخر شعر یک پا تو ورچین به هرکس رسيد، آن بازيکن پاى خود را ورچيده و از بازى کنار میرود. استاد به همين نحو بازى را ادامه میدهد. آخرین نفرى که باقى بماند، بايد سر بگذارد.
دو نفر هم قد و هم وزن، پشت خود را به يکديگر کرده و دستهاى خود را درهم نموده و قلاب میکنند. بعد يکى از آنها کلمهٔ آفتاب را به حالت کشيده میگويد و در حالیکه به جلو خم میشود، ديگرى را بلند کرده و برپشت خود قرار میدهد. نفر دوم هم همين کار را انجام میدهد ولى کلمهٔ 'مهتاب' را بصورت کشيده میگويد. در نوبتهاى بعدي، يکى عبارت 'آفتاب مهتاب چه رنگه؟' و ديگرى 'سرخ و سفيد دورنگه' را هنگام خم شدن میخوانند و تا زمانى که خسته نشده باشند، بازى را ادامه میدهند.
خاک را کپه میکنند و روی آن آب میريزند تا گل درست شود. هريک از بازيکنان در يک طرف اين کپه قرار میگيرند و شروع میکنند به باز کردن يک راه تا کپه خاک بصورت گنبد درآيد. بعد هريک از بازيکنان، در سوراخ خود را با يک سنگ میبندد. سپس سرگنبد را سوراخ میکنند و از آن بالا آب میريزند. آب از سوراخ هريک از بازيکنان بيرون زد او سوخته است. جريمهٔ او اين است که سر او را به گنبد میکوبند.
گاه میگردند و شخص بی اطلاعى را پيدا میکنند و از او میخواهند که بگويد درون گنبد چه صدائى میايد و وقتى او سر خم میکند سر او را به گنبد میکوبند و میخندند.
- چوقاپى:
يکى از بازىهائى است که در استان اصفهان متداول بوده و هماکنون نيز در بعضى از مناطق اين استان (نقاط روستائى بيشتر) انجام مىشود، نمونه اين بازى با تفاوتهاى جزئى در برخى از استانها نيز رايج بوده است، در تهران مشابه اين بازى 'الک دولک' نام دارد.
- آپوست بره:
يکى ديگر از بازىهاى بهويژه
ابتدا دايرهاى روى زمين میکشند و هريک از بازيکنان تعدادى سنگ داخل آن میگذارد. آنگاه خطى را مشخص میکنند و هريک از بازيکنان از آن محل سعى میکند با لپر خود، سنگهاى داخل دايره را نشان کرده و آنها را از دايره خارج کند. بازيکنى که تعداد بيشترى سنگ را از دايره خارج کرده باشد، برندهٔ بازى است.
يکى از بازيکنان خم میشود و به دیوار تکيه میکند و بازيکن ديگر سوار او میشود و چشمهاى بازيکن ديگر را با دست میگيرد و از او میپرسد: 'آش جو خورده با ماس و خيار ، عمو يادگار خوابى يا بيدار؟' سپس يا چشمهاى خود را میبندد يا هر دو را باز نگه میدارد يا يکى را باز و ديگرى را بسته نگه میدارد. بازيکنى که چشمهای آن بسته است بايد حدس بزند و مثلا بگويد، خواب يا بيدار يا خواب و بيدار. يک نفر هم بر بازى نظارت میکند؛ اگر حدس او درست بود جاها با هم عوض میشود.
يک نفر را به عنوان استاد انتخاب میکنند و بازيکنان اطراف پارچهٔ ضخيم را میگيرند. استاد به آنها میگويد: کار ما مثل کار ديو است. میگويم شلکن، سفتکن. میگويم سفتکن، شلکن.' بازيکنان بايد عکس گفتتهٔ استاد عمل کنند. اگر کسی طبق گفتهٔ استاد عمل کرد ، سوخته است و از بازى کنار میرود.
يکى از بازيکنان خم میشود و سایر بازيکنان در حالیکه شعرى را میخوانند، از روى او میپرند. هرگاه کسى نتواند شعرها را درست ادا کند يا درست بپرد، بازنده است و بايد به جاى بازيکنى که خم شده است قرار بگيرد.
با استفاده از پنج ماده غذایی می توان بر امید به زندگی طولانی تر به شکلی چشمگیر افزود. شکلات سیاه یکی از این مواد غذایی است که دارای آنتی اکسیدان و فلاونید بالا بوده و خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را کاهش می دهد.
چای سبز نیز نقش مهمی در بهبود سلامت قلب و عروق دارد، فشار خون را تنظیم و سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند و از سوی دیگر کلسترول بد را...
هزاران مايل دور از زمين، آنطرف دنيا سياره كوچكي بنام فليپتون قرار داشت.
اين سياره خيلي تاريك و سرد بود،بخاطر اينكه خيلي از خورشيد دور بود و يك سياره بزرگ هم جلوي نور خورشيد را گرفته بود در اين سياره موجودات عجيب سبز رنگي زندگي مي كردند.
آنها براي اينكه بتوانند اطراف خود را ببينند از چراغ قوه استفاده مي كردند. يك روز اتفاق عجيبي
روزي طوفان سهمگيني وزيد و صاعقه اي به كوه باعث شد، صخره سنگ بزرگي از كوه سرازير شود و به روي ريل راه آهن بيافتد.
پرنده ي دريايي آنچه را كه اتفاق افتاده بود، ديد. او پيش دوستانش، خرگوش و موش و روباه رفت و ماجرا را برايشان تعريف كرد .
خرگوش گفت: ما بايد سنگ را...
اگر از بالا به پایین بیافتد ،
هیچ اتفاقی نمی افتد؟!
اما اگر در آب بیفتد ، غرق می شود ؟!
یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردی و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و...
اژدری دیدم که او را چار شاخ اندر سر است
بر سر هر شاخ او سه دختر افسون گر است
بر سر هر دختری بنشسته باشد سی سر
هر پسر را بیست و چار فرزند دیگر در بر است؟!